چند پارتی : وقتی میرید خونه بابا مامانش

پارت اول


اسم من ات و 26 سالم و با تهیونگ 3 سال ازدواج کردم

اسم من تهیونگ و 30 سالم و با ات ازدواج کردم


ویو ات

امروز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم تهیونگ نیست رفتم پایین دیدم داره صبحونه درست میکنم رفتم محکم بغلش کردم

ات : سلام اقای کیم ( خنده)

ویو تهیونگ

داشتم صبحونه درست میکردم که دیدم دوتا دستای کوچولو بغل کردن

تهیونگ : سلام خانم کیم خوب خوابید؟

ات یه لبخند کوچیک زدم
ات : مگه میشه توی بغل شوهر خوابم نبره

تهیونگ خندیدی و بعد پنج دقیقه داشتن صبحانه میخوردن که تهیونگ گفت

تهیونگ : امروز میریم خونه ما

ات با خوشحالی گفت " اخ جون خونه مامان بابا خیلی خوبه اگه برادر خواهرت بیاد باز باهم غیبت میکنیم"

تهیونگ لبخند زد و سرم ات نوازش کرد
دیدگاه ها (۱)

وقتی عموت عاشقت میشه

بچه یه سوال من زشت

فن فیک

فیک فن

گل وحشی منپارت ۱ ساعت ۷:۴۰ویو ات حیح امروزم مثل همیشه باید م...

دوپارتی تهیونگ part1موقعیت:روز تولد ات تهیونگ:ات لباساتو بپو...

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط